دوستان واقعی
Lake Of Dreams...
هر چی کنترل تلویزیون از من دورتر باشه
بیشتر قانع میشم که برنامه درحال پخش برنامه خوبیه.
چه بخواهیم ، چه نخواهیم باید از کوچه های زندگی عبور کنیم
گاهی تلخ ،
گاهی شیرین ،
"عبورها" میسازند کوچه های زندگی را …
به قول چارلی چاپلین :
" شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی
اما حال که به آن دعوت شده ایدتا میتوانی زیبا برقص ♥
رفتم انتشارات دانشگاه.
کمی عجله داشتم، فقط چند برگ کاغذ آچار لازم داشتم.
گفتم: دوست من چندتا آچار لطف میکنید؟
گفت: کاغذ آچار باید بری از بیرون دانشگاه بخری. این کاغذا یارانه دانشگاست.
واسه همینه هر برگ کپی 20 تومن میشه.
گفتم: خوب منم پولشو میدم که...
گفت: نه، بحث پولش نیست. اینجا فقط کپی میگیریم. کاغذ نمیفروشیم.
فکر کرده بود به همین راحتی کوتاه میام منم کم نیاوردم،
توی کیفمو گشتم یه برگ آچار سفید پیدا کردم دادم بش گفتم: بی زحمت
بیست برگ از رو این برام کپی بگیرین!!!!!
یعنی طرف داغ کرده بود در حد تیم ملی
دوران ابتدایی
صفحه سمت چپ دفتر مشق را بیشتر دوست داشتیم،
به خاطر اینکه برگه های سمت راست پشت شان نوشته شده بود
ولی سمت چپی ها نو بود.
دوران ابتدایی
سرصف یکی از کار های مبصر به خط کردن بچه ها و جفت کردن پاهای بچه ها بود،
چقدر دوست داشتیم برای همین یک کار هم شده مبصر بشویم.
دوران ابتدایی
گوشه پایین ورقه های دفتر مشق یا کتاب نقاشی های ساده می کشیدیم.
بعد تند تند ورق می زدیم می شد انیمیشن.
دوران ابتدایی
موقع امتحان ثلث دیکته متنی بود که
یکی از معلم ها که صدای رسایی داشت
بلند می خواند و بقیه معلم ها که نقش مراقب را داشتند
گفته های او را
تکرار می کردند تا ما بنویسیم،
امان از موقعی که کسی از دیکته جا می افتاد.
دوران ابتدایی
هرجا پر قشنگی پیدا می کردیم لای ورق های کتاب می گذاشتیم.
هر چند وقت یکبار هم آنها را از لای کتاب در می آوردیم،
نوازش می کردیم و دوباره سر جایش می گذاشتیم.
دوران ابتدایی
یکی از لذت ها تیز کردن مداد با آن صدای خرت خرت بود
معمولا بعد از تیز شدن برای اطمینان از تیزی، آن را در دست خود
یا پس گردن جلویی فرو می کردیم.
دوران ابتدایی
روزی که کیف را روی دوش می انداختیم و
کاردستی به دست در کوچه و خیابان راه می افتادیم
چقدر نگاه و حرف های در و همسایه و عابران برای مان مهم بود.
هلند بزرگترین صادر کننده ی گل جهان است. دانشمندان هلندی تستی رو انجام دادند .
بچه های مهد کودکی را به مزارع گل ها بردند و به انها گفته شد که در مسیر هایی که
بین ردیف های گل وجود داشت بازی کنند یا راه بروند یا حتی بدوند ولی مواظب باشنــد
که به گل ها صدمه نزنند.
نتیجه این ازمون بسیار جالب بود؛ انها ملاحظه می کنند که جاهایی که بچه ها در انجا بازی
کردند، گل ها با نشاط تر و شاداب تر شدند و زود تر هم رشد کردند.
نتیجه ی تحقیقاتشان را به دولت هلند اعلام کردند.
دولت هلند بخشنامه ای به مهد کودک ها داد که هر مهد کودک موظف شد هفته ای یک روز،
مهد را تعطیل کرده و بچه ها را به مراکز پرورش گل برده و اجازه بدهند تا در انجا به بازی
مشغول شوند. اینکار باعث شد که محصول گلها به طرز چشمگیری افزایش پیدا کند و
کودکان نیز دارای نشاطی مضاعف شدند .
نشاط و شادابی به تمام موجودات زنده نه فقط انسانها انرژی مثبت می دهد و عشق به
زیستن را افزایش می بخشد و بر عکس ، محزون بودن ، دنبال غم و غصه رفتن باعث
پائین امدن کیفیت زندگی شده و در نتیجه احساس منفی به زندگی افزایش می یابد.